۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

کیست آن مرد سیبیلو

که شب در انتهای چشمانش

لانه داشته باشد

و تنش

مثل شنزار گرم باشد

و صدایش مثل مخمل

مرا بنوازد

که سخنش همانش باشد که

من می‌دانم

و مرا دوست بدارد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر