چند تا کتاب میخواستم که نداشتم . چند تا کتاب داشتم که نمیخواستم . رفتم چند تا کتابفروشی که کتابایی رو که من داشتم ؛ داشتن ولی کتابایی رو که من نداشتم ؛ نداشتن . به خاطر همین رفتم یه کتابفروشی که کتابای کهنه میفروخت . کتابفروشه کتابایی رو که من نداشتم داشت ولی که کتابایی رو که من داشتم نداشت . منم کتابایی رو که داشتم ولی نمیخواستم دادم به جاش کتابایی رو که نداشتم ولی میخواستم رو گرفتم . یه دختره اونجا بود که کتابایی رو که من داشتم ولی نمیخواستم ؛ میخواست ولی کتابایی رو که من نداشتم ولی میخواستم نمیدونم داشت یا نداشت ولی نمیخواست . در گوش من گفت : کتابایی رو که داری ولی نمیخوای نده به کتابفروشه بده به من ! ولی من کتابام رو ندادم به اون دادم به کتابفروشه . یعنی کتابفروشه تا کتابایی رو که داشتم ولی نمیخواستم دید ؛ ازم گرفت و گفت : خودم میفروشم به این دختره . بعد کتابایی رو که نداشتم ولی میخواستم داد دستم . منم اومدم خونه . نه اون به من پول داد و نه من به اون . الان کتابایی رو که میخوام دارم ولی کتابایی رو که نمیخوام ندارم . اون دختره هم یحتمل کتابایی رو که نداشت ولی من اون موقع داشتم و الان ندارم ؛ داره .
پینوشت 1 : دختر خوبی شدم که هر روز آپ میکنم ؟ نخیر ! منتظر ریحانه جونم هستم که بیاد و با هم بچتیم . ولی نیومده !
پینوشت 2 : فهمیدین ؟
are u ok?
پاسخ دادنحذفکتاب خیلی خوبه.
پاسخ دادنحذفهمین.
وای پس چقدر من کلا همیشه دیلی دارم!
پاسخ دادنحذفببخشید :)
پست خوبی هم بود. حالا امشب ایشالا چت میکنیم. :)
شهرقصه رو شنيدي ؟ياد اونجايي افتادم كه طوطيه شعر ميخوند.دلم برات تنگ شده بود.ماچ
پاسخ دادنحذفیه چیزی پیچ شدیم! D:
پاسخ دادنحذف