از این بعد از ظهرهای لوس و مسخرهی پاییزی متنفرم . خودشان را مثل پیرزنهای بدجنس دماغ دراز درست میکنند که از صبح تا شب دنبال روضه و از اینجور چیزها هستند تا مثلا بگویند : ما خیلی غمگینیم . از سر و رویشان درد و غصهی بیخودی و زردی میبارد . فقط بلدند آدم را غمگین کنند . آنهم چه غمی ! انگار که تمام مصیبتهای دنیا بر سر آدم آمده ولی هر چه فکر میکند کدام مصیبت نمیفهمد . اصلا نمیدانم کدام خنگ بیاحساسی گفته : روزهای کوتاه پاییزی ! این بعد از ظهرهای پاییزی خودشان به اندازهی یک روز زیبای اردیبهشت کش میآیند . اینقدر بدجنساند که خودشان با آهنگ باد میرقصند و از درون شادند ولی رقصشان هم غمگین است . وای به حال آنکه جمعه هم باشد . دیگر غیرقابل تحمل میشوند . من میدانم که روزهای هفته از دستشان اسیرند . بعد خودشان سر در گوش هم فرو میبرند و هرهر و کرکر راه میاندازند . به ریش آدمها و روزهای هفته میخندند . پشت سر همه حرف میزنند . مثل پیرزنهای توی روضه ! وقتی بهشان نگاه کنی پوزخند میزنند و میگویند : ببین حالت را چطور میگیرم ! هیچ کاری هم نمیتوانی بکنی . همینی که هست . آنوقت میخواهی خودت را تکه پاره کنی . ولی فایدهای ندارد . همینی که هست .
چقدر توصيف قشنگي بود براي هينه كه من هميشه از رفتن به مجالس روضه و ختم انعام و ..متنفرم.تحمل اون پيرزن ها رو ندارم.همينطور هم از بعد از ظهر هاي پاييزي متنفرم.
پاسخ دادنحذفبه یاد علی حاتمی :
پاسخ دادنحذف" خوش به حال شما
میرین روضه
ما که دنیامون شده عاقبت یزید
فقط گریه کن نداریم ... "
حالم از همه ی پاییز به هم میخوره
پاسخ دادنحذفداره تموم می شه
پاسخ دادنحذفسه چار روز دیگه نفسش بند میاد و جون می ده و زمستون سفید می رسه
.
.
نخندی ها!
دیشب خوابت رو دیدم!
خواهرت هم بود
مامانت هم بود!
چرا آیا؟
با فنتزی های صبح های آذر که بوی تنش از توی خوابهایت می پیچد توی سرمای اتاق !
پاسخ دادنحذفچقدر درد دارد این نفرت ها!
پاییز مزخرفه.
پاسخ دادنحذفپاییز خیلی هم خوبه . . .
پاسخ دادنحذف(این کامنت احتمالاً برمیگرده به شخصیت مازوخیستم!)
نميدانم من بخطا رفته ام يا دوستاني كه نظر داده اند
پاسخ دادنحذفولي خانم يه نقطه اي در زمان ومكان سير نمي كند وپائيز وروضه تمثيل دردو جنوني است كه عمرمان را فراگرفته ، اگر اشناتر بود مي گفتم : همدردتم ! ولي چون دورادور دستي براتش دارم مي گويم : جانا سخن ازدل ما مي گويي!