۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

آرزوی خاموش

خیلی یعنی ماهی چند بار خواب می‌دیدم که از جاده‌ی روبروی خانه‌ی پدربزرگ می‌روم و از روی یک پل چوبی کوچک رد می‌شوم . از همان جاده که از کنار شاهزاده اسماعیل می‌گذرد . همیشه توی خوابم به خود می‌گفتم : چه خوب ! بالاخره فهمیدم آخر این جاده چیست ؟ بیشتر وقت‌ها جاده به یک خانه‌ی سفید ختم می‌شد . خانه‌ای که سگ داشت و گل پامچال سراسر حیاطش را پوشانده بود . البته گاهی چیزهای دیگری هم می‌دیدم . مثلا یک بار خواب دیدم ته جاده می‌رسد به یک معدن طلای مخفی که کارگران را به زور در آن به کار گرفته‌اند . ولی بیشتر وقت‌ها آن خانه بود که از ترس سگش می‌گریختم . عجیب این‌که در بیداری از سگ نمی‌ترسم .
دیشب بابا داشت خاطرات کودکی‌اش را تعریف می‌کرد . من و مامان گوش می‌کردیم و نظر می‌دادیم . پرسیدم : راستی بابا ! آن جاده‌ی کنار شاهزاده اسماعیل به کجا می‌رسد ؟ من همیشه خواب می‌بینم از آن‌جا رد می‌شوم و می‌گویم : چه خوب ! بالاخره فهمیدم آخر این جاده چیست ؟ گفت : به خانه‌ی فلانی ! از پل و سگ و خانه چیزی نگفتم . مامان ناگهان گفت : وقتی بچه بودی ، در آن جاده قدم زدیم و رسیدیم به یک پل چوبی . بابا گفت : نباید بیشتر برویم . آن‌جا خانه‌ی فلانی است و آن‌ها همیشه سگشان را توی باغ رها می‌کنند . ما هم برگشتیم در حالی که تو تا خانه گریه کردی که می‌خواهم این جاده را ته بروم و ببینم آخرش چیست !

۵ نظر:

  1. این خاطره و خوابت منو یاد یه چندتا از این رمان های سرشار از حس نوستالژیک انداخت
    از اونها که مثلن قهرمان داستانش سیاسیه و میافته زندان و مثلن انفرادی هم میره و حین شکنجه شدنهاش به تنها خاطره ای که چنگ میندازه تا نشکنه و تحمل کنه یه خاطره ی کوچیک و احمقانه ست ولی اونقدر توی اون لحظات سخت براش بزرگ و مقدس میشه که تنها دستاویز ِ زنده موندنشه .
    حالا خدا نکنه که اینطور چیزی نصیبت بشه اما کاش هیچ وقت نری و ته ِ اون جاده رو نبینی چون همین آرزوی دیدنش خیلی قشنگتر و عزیزتر از واقعیت ِ بیرونی شه .

    پاسخ دادنحذف
  2. اوه مای گاد. یه کم مورمور میکنه آدمو.

    پاسخ دادنحذف
  3. چه جالب.
    من هميشه خواب خونه اي رو مي بينم كه بچه گيم اونجا بوده.20 تا خونه بعد از اون عوض كردما ولي فقط خواب اونجارو مي بينم.

    پاسخ دادنحذف
  4. جالبه
    من یاد یکی از داستان های خانوم مارپل افتادم
    یک خانمی اومده بود با شوهرش توی یک خونه که اصرار داشت که اتاقش رو کاغذ دیواری گل ریز کنند.بعد از کند و کاو متوجه میشن دقیقا همون اتاق سالها قبل با اون کاغذ دیواری پوشیده شده بوده و اتفاقا اون خانوم در بچگی اونجا بوده و پرده از اسرار یک قتل برمیدارن.

    پاسخ دادنحذف
  5. 1. بیش فعال تأیید می‌شه!
    2. نمی‌دونستم قدرت‌های خفن مفن داری!! :دی

    پاسخ دادنحذف