۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

دوگانگی

پایم را می‌گذارم روی پله‌ی جلوی داروخانه و می‌گویم: شاید اینجا داشته باشه. دستم را می‌کشد: ولش کن! اینا ا.ن‌ای بودن. یک زن در کنارمان می‌خندد و راهش را کج می‌کند.