۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

کتاب

آدم‌های کتاب‌خوان دو دسته‌اند. یک دسته کسانی که دنبال یاد گرفتن هستند. برایشان فرقی ندارد از کتاب یاد می‌گیرند یا اینترنت یا تلویزیون. همین که چیزی را یاد بگیرند برایشان کافی است. وقتی کتاب می‌خرند آن را می‌خوانند بعد توی کتاب‌خانه می‌گذارند و فقط وقتی دوباره نیاز دارند یا می‌خواهند گردگیری کنند سراغش می‌روند. بیشترشان عضو کتاب‌خانه‌اند و کلی دفتر و نت دارند.

دسته‌ی دیگر کسانی هستند که کتاب برایشان دو جنبه دارد. یک جنبه آموختن و دیگری خود کتاب. برایشان فرق می‌کند که از کتاب یاد بگیرند یا اینترنت. کتاب برای آن‌ها فقط معلم و یا سرگرمی نیست؛ برایشان فراتر از انسان است. آن‌ها کتاب را نمی‌خوانند بلکه می‌خورند. آن‌ها با کتاب زندگی می‌کنند. کتاب را نوازش می‌کنند. حتی نام کتاب شادشان می‌کند. وقتی یک کتاب‌فروشی ببینند نفسشان بند می‌آید و دلشان می‌لرزد. همه‌اشان یک کتاب‌فروشی محبوب دارند. انگار که از در آن کتاب‌فروشی وارد دنیای مرموز پری‌ها می‌شوند. دنیای سحرآمیزی که فقط توی خواب‌های کودکان وجود دارد. کتاب برایشان یک رویای واقعی است. آن‌ها عاشق کتاب خریدن هستند. هر چند فرق دارند با کسانی که کتاب را برای قشنگی می‌خرند و عاشق جمع کردن کتابند. آن‌ها کلکسیونر نیستند. فرق دارند با کتاب‌دارانی که کتاب نمی‌خوانند. ولی بیشترشان اگر شرایط مالی اجازه دهد عضو کتاب‌خانه نمی‌شوند. هر کتابی که بخواهند می‌خرند. اگر عضو کتاب‌خانه شوند به سختی از کتاب‌ها دل می‌کـَنند. وقتی موضوع کتاب را آموختند آن را به گورستان کتاب‌خانه‌اشان نمی‌سپارند. با کتاب‌هایشان حرف می‌زنند. در آغوششان می‌گیرند و می‌خوابند. اینان هرگز اجازه نخواهند داد کتاب‌ها در دنیای مدرن و سرعت بمیرند. نه فیلم نه فایل پی‌دی‌اف و نه صفحه‌ی موبایل و مانیتور را جایگزین کتاب نمی‌کنند. کتاب، بوی کاغذ، جلد و شیرازه و حروف را زنده نگه می‌دارند. اینان کسانی‌اند که بخشی از زندگی‌اشان را سرمایه نگهداری تمدن می‌کنند.