دستمال آشپزخانه را با وسواس زیاد میشورم . رویش آب جوش میریزم و بعد هم مایع ظرفشویی . احتمالا باکتریهای درون آن جیغ میزنند . مادرها دست بچههایشان میگیرند و فرار میکنند و پیرها به فرزندان و نوههایشان میگویند : شما بروید ما پای رفتن نداریم . بعد صدایشان در سازمان حمایت از باکتریهای بدجنس شنیده میشوند و نقشهی حمله به قاتل میکشند و در پی انتقام بر میآیند .
باکتریها توی رودههایم آواز میخوانند . انگار که یک گروه غورباغه لب برکهای کنسرت اجرا میکنند . بچهها روی شیارهای رودهام سرسره بازی میکنند . به خاطر همین رودههایم به هم میپیچد . بعد مادر بزرگشان چهل تکه از پوست رودهام میبرد تا برای زمستانشان لحاف کرسی بدوزد . پدرشان هم گوشهی مینشیند و سیگار دود میکند و خاکستر داغش را روی رودهی من میریزد . پدرشان غصهدار است . در تهیهی غذای خانواده مانده و هیچ چیز به جز برنج کتهی بدمزه و ماست سیر و نعناع دار نیست . مادرها فرشها را كه همان رودهی من است تکان میدهند و غر میزنند که چرا بچهها کته و ماست نمیخورند ؟
من دستمم را میذارم روی شکمم و حس زنان حامله را دارم که حالش از همه چیز بهم میخورد . مامان به زور به من مرغ میدهد و میگوید : رنگت مثل گچ دیوار است . باکتریها بیخبر و گرسنه به نعمتی عجیب میرسند . جوانتر شروع میکنند به برپا کردن سوروسات عروسی . تا نعمت است باید عروسی بگیرند . شب ، وقتی که میخواهم بخوابم ، آنها عروسی دارند . بالا و پایین میپرند و میرقصند . جای پاشنهی زنها رودهام را سوراخ سوراخ میکند . غذا میخورند . و دستهجمعی " بادا بادا مبارک بادا " میگویند . بعد هم " باکی مانکن" میآیند و میخواند : وای وای وای ، باکتری من کوش ؟ همه جیغ میکشند و میپرند و خوشحالند . من مسکن میخورم . مسکن با آب قاطی میشود و باکتریها میگویند : آخ جون ! مشروب هم رسید . تکهها ریز استامینفون را قورت میدهند و توهم میزنند . بعد همه مست و پاتیل میافتند و خر و پف میکنند . من هم میخوابم
. بیچاره باکتریها نمیدانند دکتر " ز" امروز چه بلایی سرشان خواهد آورد .
هیچ نظری موجود نیست:
نظرات جدید مجاز نیستند.