۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

برف

دلم می‌خواهد برف ببارد . نه یک ذره و دو ذره . خیلی ببارد . دلم می‌خواهد صبح از زیر پتوی گرم و نرمم بفهمم که برف باریده است . بوی برف توی دماغم بپیچد . بعد که با ذوق پرده‌های کلفت اتاقم را کنار بزنم ببینم روی بالکن پر از برف است . نه یک وجب و دو وجب . خیلی برف است . تا بالای زانوهایم بیاد .
مثل آن وقت‌ها ! آن وقت‌هایی که معنی برف تعطیل شدن مدرسه بود . معنی برف شادی و بازی و خنده بود . مثل روزهایی که برف مهربان دست سفیدش را روی سر خانه‌امان می‌کشید و مرا روی بال‌های رویایی‌اش به سرزمین قصه‌ها می‌برد . من در آن سرزمین شاهزاده خانمی بودم که لباس پفی قرمز داشتم و روی سرم تاج‌ الماس نشان بود . با دست مهربان برف سفر می‌کردم . شاید هم توی سورتمه‌ی بابانوئل می‌نشستم و می‌رفتم به سرزمین سرما . روی شانه‌هایم شنل سفید خزی بود .
یا وقتی که برف می‌آمد و در همین دنیا بودم . توی یک خیابان باریک دراز . خیابانی که از دو سویش درختان پیر سر در گوش درختان روبرویی می‌آوردند و پچ‌پچ می‌کردند . من توی می‌دویدم . بازی می‌کردم . برف می‌بارید و بارید . کلاغ‌های قارقارو برف خانه‌هایشان را بیرون می‌ریختند . بعد می‌رسیدم به آخر خیابان . آخر خیابان یک قهوه‌خانه بود که چایی گرم داشت . می‌نشستم و از پشت شیشه‌ی مه گرفته بارش یک‌ریز برف را تماشا می‌کردم و دلم می‌خواست در همان حال بمیرم .
و امروز اینجایم . پر از خاطرات دلمه‌بسته . آرزوهای کرم خورده . و هزاران هزار حسرت و رویای کوچک . ولی می‌دانم . می‌دانم که همیشه با اولین برف زمستانی اتفاق‌های خوبی می‌افتد . نه با ده سانت و بیست سانت برف . با خیلی برف . یعنی می‌آید ؟

۴ نظر:

  1. با اندکی تغییر در آغاز شعر یوسف بیات: آه اگر برف بیاید ...
    ;)

    پاسخ دادنحذف
  2. کاش ...
    کاش این برف لعنتی هم ببارد.

    پاسخ دادنحذف
  3. منم دلم برف می‌خواد.

    پاسخ دادنحذف
  4. می بارد،می آیدبرف را میگویم،میرودآقا را میگویم،سرور،رهبر،مرشد،خر رامیگویم.

    پاسخ دادنحذف