پریروی قصهها را که یادتان است ؟ امروز رفته بودم کتاب بخرم . الهی ! با خودش از نزدیک فاصلهی دو قدمی حرف زدم . از پشت دخل آمده بود بیرون . واقعا چرا من که دخترم اینقدر زشتم و او که پسر است اینقدر خوشگل است ؟ هان ؟ کسی میداند آیا ؟ میخواستم بگویم : آقا میشه محکم بغلتون کنم ؟ حیف که نمیشود گفت . اوه ! قول داد آخر هفته برایم یک کتاب بیاورد و دوباره به دیدارش مشعوف خواهم شد . عجب چشمانی دارد بیشرف ! کاش لااقل یکی صدایش میزد تا نامش را بفهم . آنوقت با مشق نامش خاطر خود را تسلی میکردم ! خلاصه کلی در دلم برایش غش و ضعف رفتم . هیهات که او چنین نیست (شکلک گریبان چاک زدن ) . در حین حرف زدن آب بینی هم هی میخواست جاری شود و من هی مجبور بودم بکشمش بالا ! خروس بیمحل ! دستمال کاغذی هم زیر انبوه وسایل کیفم پنهان شده بود . خلاصه دیدار بدون ضایعگی میسر نمیشود !
پینوشت : خدا وکیلی پریروی قصهها دیگر اغراق است .
هیییییییی
پاسخ دادنحذفامیدوارم که عشقت دو طرفه بشه و مثل من بیخیالش نشی
پیراهنی که که آید از او بوی یوسفم
پاسخ دادنحذفترسم که برادران ِ غیورش غبا کنند
نبری دستتو !! :))
سوتی :
پاسخ دادنحذفغبا = قبا :))
آره پری روی قصه ها کاملا اغراق چون به نظرم پری برای دخترها استفاده می شه نه پسرها
پاسخ دادنحذفباید می گفتی شاهزاده زیبا روی قصه ها یا همچین چیزهایی
یه حس خوبی بهم می ده این دوست داشتن های بی تهِ یه طرفه!
پاسخ دادنحذفحتی اگر برای یه لحظه باشه، برای یه نگاه باشه... اون غنج (قنج؟) رفتن دله خیلی حال می ده!