خانوم یه نقطهای
روزنوشت و دلنوشتهای یه نقطهای
۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه
میپرسد: چرا اینقدر سردی؟
من همینطور بغلش میکنم و میلرزم. هیچ نمیگوید. من محکم فشارش میدهم. هیچ نمیگویم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر