اگر ازم بر میومد یه نسخه می نوشتم برای دردهات و توش می نوشتم "فراموشی" که بری از داروخانه ای جایی بگیری تا از این دایره ی خود تخریبی ات در بیای. بدون فراموشی همه چیز می تونه به طرز کشنده ای دردناک بشه و تو فراموش نمی کنی. برای این پست : http://amooalbert.blogspot.com/2010/12/blog-post_27.html بود که نوشتم گذر زمان می تونه محوش کنه اما برای تو انگار زمان منجمد شده. تو غمگینی و من احساس عجز می کنم...
اگر ازم بر میومد یه نسخه می نوشتم برای دردهات و توش می نوشتم "فراموشی" که بری از داروخانه ای جایی بگیری تا از این دایره ی خود تخریبی ات در بیای.
پاسخحذفبدون فراموشی همه چیز می تونه به طرز کشنده ای دردناک بشه و تو فراموش نمی کنی.
برای این پست : http://amooalbert.blogspot.com/2010/12/blog-post_27.html
بود که نوشتم گذر زمان می تونه محوش کنه اما برای تو انگار زمان منجمد شده.
تو غمگینی و من احساس عجز می کنم...