خانوم یه نقطهای
روزنوشت و دلنوشتهای یه نقطهای
۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سهشنبه
اتوبوس توی خیابان که تاریک است، که خلوت است میرود. رادیو یک تک نوازی ویولن پخش میکند که آدم با شنیدنش میخواهد بمیرد. دلم میخواهد اتوبوس نایستد. همینطور برود. برود و محکم بخورد به کوه و من هزار تکه بشوم. لحظهی مردن باید اینطوری باشد.
۱ نظر:
ناشناس
۲۴ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۵۲
این راننده اتوبوسای خلوتِ آخر شب خیلی با صفان...
پاسخ
حذف
پاسخها
پاسخ
افزودن نظر
بارگیری بیشتر...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
این راننده اتوبوسای خلوتِ آخر شب خیلی با صفان...
پاسخحذف