۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

اتوبوس توی خیابان که تاریک است، که خلوت است می‌رود. رادیو یک تک نوازی ویولن پخش می‌کند که آدم با شنیدنش می‌خواهد بمیرد. دلم می‌خواهد اتوبوس نایستد. همین‌طور برود. برود و محکم بخورد به کوه و من هزار تکه بشوم. لحظه‌ی مردن باید اینطوری باشد.

۱ نظر:

  1. این راننده اتوبوسای خلوتِ آخر شب خیلی با صفان...

    پاسخحذف