کار کردن در کتابفروشی یک جورایی است. یعنی یک بخش قشنگ رویایی دارد و یک بخش عن. البته آن بخش رویاییاش بر آن بخش عنش میچربد. من و سین عزیزم از صبح تا شب میرویم کار میکنیم. خودمان هم میدانیم حمالیم. ما حمالهای خیلی خوبی هستیم. این را همه میدانند. من حمال دو شغله هستم. یعنی برای یک شرکت نمیدانم چی چی پروژههای علوم اجتماعی مینویسم. چشمانم کور میشود پای مانیتور. این کار به جز حقوقش کلن عن است. یک کسشعرهایی مینویسم. مجبورم هر شب کلی یعنی دو سه تا کتاب بخوانم. یکی از بخشهای عن کتابفروشی سر کردن با آن یکی فروشنده است که به جز من و سین عزیزم آن جا کار میکند. خیلی عن است. مثل سگ هار. اسمش را گذاشتهایم: عن آقا. عن آقا مثل دانشگاه تهرانیها خیلی پرمدعاست. فکر میکند همه چیز را میداند. من مطمئنم کیس بسیار مناسبی است برای این که در دانشگاه تهران درس بخواند. ولی نمیخواند. من نمیدانم چرا دانشگاه تهرانیها این قدر ادعا دارند؟ مثل اینکه یادشان رفته در ایران چیز مزخرفی به نام کنکور وجود دارد که هر کسی میتواند با اندکی خر زدن وارد دانشگاه تهران شود. ما از هفتهی دیگر امتحان داریم. من از اول ترم حتی یک کلمه هم نخواندهام. سر بیشتر کلاسها هم خواب بودهام. هفتهی پیش سر کلاس حقوق خوابیده بودم. محمد کنار من بلند حرف زد. من پریدم. استاد گفت: ببخشید مزاحم خوابتان شد. سر کلاس تحلیل جمعیت هم همیشه دیر رفتهام. هیچ وقت هم تمرین تحویل ندادهام. همان هفتهی پیش استاد سر کلاس یک تمرین داد. بعد از من پرسید: ورق خودکار داری بنویسی یا از بچهها بگیرم برایت؟ من آدم بسیار عنی هستم. مادرم میگوید: یادت باشد رفتی تهران که درس بخوانی. پدرم هم پز میدهد دخترم دانشگاه تهران درس میخواند. آنها امیدوارند دخترشان مدرک دانشگاه تهران بگیرد و شوهر خوبی بکند. تابستان خوابگاه نداریم. باید بروم دنبال یک پانسیون بگردم. چند ماه است که از خانوادهام پول نمیگیرم. خودم کار میکنم. فکر میکنم خیلی باحال هستم. من همیشه از خستگی رو به مرگم. اولین امتحانم مبانی جامعهشناسی 2 است. مبانی 1 را نوزده شدهام و از این بابت کلی پز دادهام. دکتر شریعتی معمولن بیشتر از هفده به نمیدهد و من نوزده شدهام. من هم یک عن پرمدعای یک دانشگاه تهرانی هستم. دانشگاهی که عن پرورش میدهد. همین پست نماد این مدعاست. خدا میداند چرا اینها را نوشتم.
از بیکاری خیلی بهتره.. خیلی بهتر
پاسخحذف