در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بیتابم
اندیشهی آن دو چشم رویایی
هرگز نبرد ز دیدگان خوابم
دیگر به هوای لحظهی دیدار
دنبال تو در بدر نمیگردم
دنبال تو ای امید بیحاصل
دیوانه و بیخبر نمیگردم
در ظلمت آن اطاقک خاموش
بیچاره و منتظر نمیمانم
هر لحظه نظر به در نمیدوزم
وان آه نهان به لب نمیرانم
ای زن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو مجو هرگز
او معنی عشق را نمیداند
راز دل خود به او مگو هرگز .
...فروغ فرخزاد...
البته نه همه ی مردا !
پاسخ دادنحذف