روزها میروند . اندوه فراموش میشود . حتی دلایل ، فکرها و احساسات گذشته مسخره به نظر میآیند . تنها چیزی که نمیمیرد زخمی است که بر دل میخورد . زخمی که روز به روز عمیقتر میشود . دلمه میبندد و چرک میکند . زخمی دردناک که نمیتوان از آن رهایی یافت .چشمها را میسوزاند . اشک را از چشمها جاری میکند . و وای اگر این زخم با نفرت همراه شود . دیگر آتش نفرت و زخم کاری خاطرات با هم حمله میکنند و وجودت را به سرازیر سقوط سوق میدهند .
زمان،زمان مرهم همه چيزه.مواظب خودت باش.
پاسخ دادنحذفبه نظرم زمان هزینه ی زیادیه برای فراموش کردن دردها. نمی ارزه!
پاسخ دادنحذفنفرت! سهم من از اطرافیانم! چه تلخ است اینکه با کسیانی زندگی کنی که حرفت را نمی فهمند.
از درد نوشتی. سر درد دلم باز شد. ببخشید.
فکر کردم دقیقه ای به این پست.
پاسخ دادنحذفزخمی که عفونی می شه، نه می شه پانسمانش کرد، نه می شه بخیه اش زد، نه جوش می خوره، نه خوب می شه
پاسخ دادنحذفدرمانش فقط یه راه داره
یه راه خیلی دردناک!!
زخم رو باز کنی و توش رو مستقیماً شستشو بدی تا عفونت و چرک ازش خارج بشه و بعد از چندبار، بالاخره زخم آروم آروم خوب می شه...
بدترین راه برای درمان این زخمای مزمن، رها کردنشون به حال خودشونه...
.
.
من یه زخم رها شده دارم...
نمی دونم کی جرات می کنم اون درد رو به جون بخرم و پاکش کنم...