۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

ضایع

خرید کرده‌ام . چند کتاب که مدت‌ها بود سفارش داده بودم ، توی کوله‌پشتی‌ام سنگینی می‌کند . به دنبال یک کتاب دیگر وارد کتابفروشی می‌شوم . با خود می‌گویم : اگه ارزون بود می‌خرم . غلغله است . مردم از در و دیوار قفسه‌ها و دخل بالا رفته‌اند . از زیادی این جمعیت دانش‌جو و دانش‌آموز شیفته‌ی دانش شگفت‌زده می‌شوم . مظلومانه در دورترین نقطه به دخل می‌ایستم بلکه سر فروشنده‌ها خلوت شود و قیمت کتاب را بپرسم . و همچنین محو تماشای پسرک کتاب‌فروش ! پوستش قهوه‌ای و چشمانش سیاه است . نمادی است از یک قیافه‌ی بسیار زیبا و دلربا ! یک بار با خواهرکم و یکی از دوستانم او را در خیابان همراه یک دختر زشت دیدیم. هر سه تا سه روز در بهت و افسردگی به سر می‌بردیم . ناگهان از میان این جمعیت ، سرش را بلند می‌کند و به من نگاه می‌کند و می‌پرسد : چی می‌خواید ؟ در دل ضعف می‌کنم و می‌گویم : خودت رو ! ولی نام کتاب به زبانم می‌آید . می‌گوید : داریم ! پیش از آن‌که بتوانم بگویم : چنده ؟ به سوی قفسه می‌رود و کتاب قطور را برمی‌دارد و در مقابل چشمان حیرت‌زده‌ی من روی صفحه‌ی اولش ، مـُهر می‌زند . من می‌پرسم : چنده ؟ پشت کتاب را نگاه می‌کند و می‌گوید : ده و نیم ! در مدت یک ثانیه به یاد می‌آورم که هشت هزار و پانصد تومان بیشتر پول ندارم . لبخند می‌زنم و در دل می‌گویم : من که گفتم خودت رو ! بعد سریع روی برمی‌گردانم و با صدایی از ته چاه می‌گویم : مرسی ! نمی‌خوام ! در راه به این فکر می‌کنم که چرا ؟ آخر چرا ؟ از میان آن‌همه جمعیت مشتاق و در چنین روزی او باید به من توجه کند ؟ سر میز صبحانه همه چیز را برای مادر و خواهرکم تعریف می‌کنم و آن‌ها به جای آن‌که دلداری‌ام دهند می‌گویند : چقدر ضایع‌ای !!!‌

۸ نظر:

  1. از بس عجولي. ميگفتي آخ پول كم دارم با كمي چاشني خجالت و شرمندگي. اونهم ميگفت هروقت اومديد بياريد و ...خلاصه سر ريسمون را داده بودي دستش. آخه بدبخت علم غيب داشته يا ذهن ميخونده.اي بابا. چقدر من براتون كلاس بگذارم.

    پاسخحذف
  2. مامانم همین رو گفت . ولی اونقدر اون لحظه همه چیز سریع اتفاق افتاد که موندم چی بگم !!! ضمن اینکه از توجهات اوشون هم مسرور بودم .

    پاسخحذف
  3. جدا از شوخی،توجهش کجاش بود آخه ؟!

    پاسخحذف
  4. جدا که خیلی خنگی قسطن !‌این یارو روز عادی که سرش خلوته صداش هم کنی جواب نمی‌ده حالا بین اون همه جمعیت من رو اون ته مه‌ها پیدا کرده می‌پرسه چی می‌خواید ؟

    پاسخحذف
  5. می خواستی بگی نمی شه به جای دو تومن بقیه اش یه ماچ بدم؟!
    بلکم قبول کرد و تو با یه تیر هفت هشت ده تانشون می زدی D:

    پاسخحذف
  6. اصولا گفتن حقیقت به نظر خیلی ها جالب نیست.
    خیلی قشنگ نوشتی .

    پاسخحذف
  7. دختر،اینطوری باشه که تو می گی همه به من توجه می کنن :)) !

    پاسخحذف
  8. اگر با دیگرانش بود میلی... ؟

    پاسخحذف