لذتهای کوچولویی هستند که نمیشود آنها را با هیچچیز عوض کرد . انگار در اعماق احساس قلقلکی سرخوشانه ایجاد میکنند . مثل رقص دختربچهای بیخیال با دامن پفدار و کفش تـَقتـَقی ، سادهاند . نه ! عجیب و غریب نیستند . همینجا در اطرافمانند . میگویم . میگویم منظورم چیست . مثل لذت لگدمال کردن یک شانهی تخممرغ خالی . یا ترکاندن پلاستیکهای حبابدار محافظت وسایل . یا بوییدن صفحات نو و زیبای یک کتاب . مثل لذت تماشای ویترین کتابفروشیها . نوشتن با خودکار آبی یا مداد نوک تیز روی یک کاغذ سفید و صاف . مثل فرو کردن انگشتان توی کیسهی حبوبات . مثل گذاشتن آبنبات گوشهی لـُپ . مثل باز کردن کاغذ کادو . مثل ترکاندن پوست هندوانه . مثل تماشای کارتون ... .
لذتهای کوچولو ! قابل شمردن نیستند . خستهکننده نمیشوند . تا آخر عمر میتوان آنها را انجام داد و لذت برد . سادهاند و شفافند . انگار واقعیترین چیزها در اطرافمانند . سخت و لوس و مسخره نیستند . لطیف و مهربانند . در پشت نگاهشان معصومیت است . دروغ نمیگویند . بدجنس و دورو نیستند . یه کسی آسیب نمیزنند . واقعی و شیرینند . حقیقتند . شاید تنها حقایق شیرین زندگی !
به جایی رسیدیم که حسرت کوچکترین لذت ها رو داریم. فرمایشاتت اصلا شبیه کسی نبود که میگه اینا رو هم دریابید! احساس کردم میخاد بگه اگه دردا زیادن و لذتها کم، بیایید دلمون رو به مینیمم ها خوش کنیم.
پاسخحذفتنها حقایق شیرین زندگی؟
پاسخحذفتلخ ترین جمله ای بود که شنیدم...
همیشه قشنگترین چیزها یا کمند یا کوچک
پاسخحذفلذتناک و دردناک نوشتی اینبار
خداي تشبيهي تو.
پاسخحذفتنها حقایق شیرین زندگی :(
پاسخحذفمنم با اون "تنها حقایق شیرین زندگی" موافقم. این تیکه اخری خیلی معنی داد به کل نوشته ات ):
پاسخحذف