۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

من يه هم‌اتاقي دارم كه خيلي خوبه। خيلي خوبه‌ها। از همه‌ي هم‌اتاقيام بهتره। مثه خودمون شماليه। البته استانش فرق داره। ولي خب مال كرانه‌ي دلفريب درياي مازندرانه। منم نسبت بهش تيريپ ناسيوناليسم و هم ولايتي و اينا। كاري ندارم।
ولي اين بچه (شيش سال از من كوچيكتره) يه عادت تخمي داره। اونم اينه كه هر فيلم و داستاني رو كه ديده يا خونده واسه آدم تعريف مي‌كنه। يا مثلن يه آهنگ انگليسي مي‌شنوه از آدم مي‌پرسه: فهميدي معنيشو؟ اگه بگي نه واست ترجمه مي‌كنه!
چند بار بهش گفتم خوشم نمياد। حوصله ندارم। اصن چه معني داره فيلمي رو كه ديدي بشنوم؟ به خرجش نمي‌ره।
مثلن هفته‌ي پيش داشتيم مي‌رفتيم سلف شروع كرد به تعريف كردن ماجراي يه مدافع حقوق بشر تو آمريكا। منم فك كردم يه مطلب باحاله كه جايي شنيده। بعدش فهميدم يه فيلمه। يني رسمن قيافه‌ام دو نقطه سكوت شده بود।
بعد يه همشهري داره كه تو يه طبقه‌ي ديگه است। بهش مي‌گيم بك گراند بس كه هميشه تو اتاق ماست। اون مياد پيشش مي‌گه: واسم فيلم تعريف كن! يه بار اومد گفت: درباره‌ي الي رو واسم تعريف كن!!! من فكم رسيده بود به ميز। آخه درباره‌ي الي قابل تعريف كردنه؟ فك كنم تو شهرشون رسمه واسه هم فيلم تعريف كنن। اونم تعريف كرد। اينقدر طول كشيد كه آخرش من مداخله كردم كه زود تمومش كنه।
واقعن موندم چي كار كنم। ثواب داره। يه راهي پيش پام بذاريد।
پي‌نوشت: همون‌طور كه مي‌بينيد نقطه‌ها تو وبلاگم تبديل به । مي‌شن। معلوم نيس چه مرگشه। يني چي اصن؟

۲ نظر:

  1. کلی نوشتم از یکی از رفیقام که شبیه هم اتاقیته کامنتم موقع ارسال پرید :(

    پاسخحذف
  2. بکشش
    شوخی نمی‌کنم خلاصش کن تا خلاصت نکرده

    پاسخحذف